تلخ و شیرین یا عشق و هوس

ساخت وبلاگ

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

تلخ و شیرین یا عشق و هوس...
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 194 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 16:49


بازی تلخ سرنوشت را چون قهوه ای تلخ سرمیکشم و لذت میبرم.. هرگز زانو نمیزنم.. خم نمیشم.. حتی اگه سقف آسمون کوتاه تر از قد من باشه..حتی اگه تموم مردم دنیا روی زانوهاشون راه برن.. فقط .. گاه و بیگاه یواشکی و بیصدا دلم میشکند.. آرام در دلم میگویم :هیس.. خدا در همین حوالیست./مرد تنهای شهر/

تلخ و شیرین یا عشق و هوس...
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 180 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 5:20

وارد شهر اصفهان که شدم زنگ زدم به محمد که یکسره دارم میرم سر ساختمون. اما محمد اول سعی کرد منو بپیچونه و هی اصرار داشت که الان نزدیک ظهره و بیا خونه زنم ناهار درست کرده و از این حرفا. اعتنا نکردم و گفتم بیا سرساختمون منتظرم و و قطع کردم. وقتی رسیدم مجمد جلوی درب وایساده بود و هی این پا و اون پا میکرد. اومدم کلید به درب بندازم جلومو گرفت و گفت: بذار اول یه چیزی بهت بگم .. راستش غلام اینجاست. پرسیدم کدوم غلام؟ گفت همون غلام که ازش خوشت نمیاد. ازش پرسیدم غلام چرک؟ گفت آره غلام و پسر خواهرش رضا اینجان.. یه امشب جا ندارن و بهشون پناه دادم .. ناراحت نباش فردا میردن.. فقط نباشه چیزی بگی ناراحت بشن .. آخه مهمونن و توی این شهر غریبن.   بهش گفتم: غلام یه دزده فراری و خلافکاره .. برای چی اینجا راهشون دادی؟ گفت: توی رودرواسی موندم رفیق حالا میشه منو ضایع نکنی؟ رفتیم داخل . غلام با اون قیافه سیاه و خلافش که شرارت و پلیدی از سروکولش میبارید باپسری حدودا 15 یا 16 ساله که اونو آقا رضا معرفی کردن. رضا لاغر اندام و صورت کشیده ای داشت و خیلی هم قیافه مثبتی داشت. غلام رو به محمد کرد و گفت: خمارم چیزی برام اوردی؟ محمد کمی تریاک بهش داد و گفت: الان دندون روی جیگر بذار علیرضا اینجاست رعایت کن. ولی غلام تا جنس به دستش رسید فوری پیک نیک رو روشن کرد و مشغول کشیدن شد و رضا هم کنارش همراهی میکرد. اینجا بود تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 351 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 15:23

اینم حکایت عشق که قولشو دادم  يکی بود يکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثـل او حتما ً به بهشت می رود در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کيفيت فراگير نرسيده بود و استـقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد فرشته نگهبانی که بايد او را راه می داد نگاه سريعی به فهرست نام ها انداخت و وقتی نام او را نيافت او را به جهنم فرستاد در جهنم هيچ کس از آدم دعوت نامه يا کارت شناسايی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود مَرد وارد شد و آنجا ماند چند روز بعد شيطان با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه فرشته نگهبان را گرفت و گفت اين کار شما تروريسم خالص است نگهبان که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد: چه شده ؟ شيطان که از خشم قرمز شده بود گفت « آن مَرد را به جهنم فرستاده ايد و آمده وکار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسيده نشسته و به حرف های ديگران گوش می دهد و به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو می کنند يکديگر را در آغوش می کشند و می بوسند جهنم جای اين کارها نيست! لطفا ً اين مَرد را پس بگيريد وقتی قصه به پايان رسيد درويش گفت با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي سوخ تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 15:23

رفقا یکی از یکی با مرام تر و هر کدومشون برای خودش سالاررررررررررررررروز اول که رسیدیم تبریز دوست آذری ما رو برد کجا؟ آهان پارک ایل گولی که بهش شاه گلی هم میگن گول به ترکی میشه استخر یعنی استخر شاه که بعد انقلاب به ائل تغییر کرد یعنی استخر مردم که حدود 5 و نیم هکتار وسعت و 720000 متر مکعب آب داره چیز تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 353 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 6:13

بازی تلخ سرنوشت را چون قهوه ای تلخ سرمیکشم و لذت میبرم.. هرگز زانو نمیزنم.. خم نمیشم.. حتی اگه سقف آسمون کوتاه تر از قد من باشه..حتی اگه تموم مردم دنیا روی زانوهاشون راه برن.. فقط .. گاه و بیگاه یواشکی و بیصدا دلم میشکند.. آرام در دلم میگویم :هیس.. خدا در همین حوالیست./مرد تنهای شهر/


تلخ و شیرین یا عشق و هوس...
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 6:13

روزگارانیست من تنها و بی کس مانده امچون مترسک سربزیر و سرد اینجا مانده اماز همانروزی که در این چشم ظاهر گشته ایدر به دام آوردنم استاد و ماهر گشته ایجرم چشم من چه بود؟ آیا تخطی کرده ام؟برق چشمت گفت : نه بنگر تجلی کرده اممن چه ساده باختم ارزان.. این دل را به تودرد این دل شد... فقط تنها دمی دیدار توهست تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 251 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 6:13

لای دیوان باز شد ، حافظ صدایت کرده بوداین دل دیوانه در دیوان هوایت کرده بود...لای دیوان باز شد ، « تیر دعا » رفت و نخورد« اشک »، « راز سر به مهرم » را روایت کرده بود...یک شب از یک پنجره یک دست ، دستم را گرفتدست تنهایی که دل را رد پایت کرده بود...دست من افتاد از پا ، پای من از دست رفتاین همان دستی ست تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 6:13

روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم علوی است یقین می دانم رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عال تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 6:13

رفیق راهی و از نیمه راه می گوییوداع با من بی تکیه گاه می گویی میان این همه آدم، میان این همه اسمهمیشه نام مرا اشتباه می گویی به اعتبار چه آیینه ای، عزیز دلمبه هرکه می رسی از اشک و آه می گویی دلم به نیم نگاهی خوش است، اما توبه این ملامت سنگین، نگاه می گویی؟ هنوز حوصلهء عشق در رگم جاری استنمرده ام که غمت را به چاه می گویی   سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن هات حکمت داشت : دلبر داشتی از دل من تا لب تو راه چندانی نبود من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی؟؟   مادربزرگـــــم همیشه میگفت :  قلبت که بی نظم زد ، بدون که عاشقی … اشکت که بی اختیار سرازیر شد ،بدون که دلتنگی … شبت که بی خواب گذشت ،بدون که نگرانی … روزت که بی شوق آغاز شد ، تلخ و شیرین یا عشق و هوس...ادامه مطلب
ما را در سایت تلخ و شیرین یا عشق و هوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esingel-man3 بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 7:46